"یک عاشقانه ی آرام _ نادر ابراهیمی"

 

 

 

قلب ، مهمانخانه نیست که آدم ها بیایند

دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بروند

قلب ، لانه ی گنجشک نیست که در بهار ساخته شود

و در پاییز باد آن را با خودش ببرد

قلب ، راستش نمی دانم چیست !

اما این را میدانم که فقط جای آدم های خیلی خیلی خوب است.

 

 

 

 

کافه ها تعطیل

خیابان ها یکطرفه

کوچه ها بن بست

هوا آلوده

ساعت ها خوابیده

شاخه های گل، که روی دستان کودکان سر چهار راه باد کرده اند

و واژه هایی که خفه ات میکنند

این شعر نیست ...

سکانسی ست از یک شهر ...

"بدون تو"

 


مهران پیرستانی

 

بدون زن
مردانگی مرد
شایعه ای بیش نیست...!

 

 

حماقت می کند دلم

که دل نمی کند از رویا

رویا

جان را به لب می رساند

تورا به من نه

رویا

سر بزنگاه

درست همان لحظه ای که به وعده هایش از دنیا می بُری

زیر پایت را خالی می کند

و تورو در بسته ای با روبان بنفش

به کسی که از راه نرسیده

هدیه می کند

مفت....

آخه من هیچی ندارم که نثار تو کنم

تا فدای چشای مثل بهار تو کنم

می درخشی مثه یک تیکه جواهر توی جمع

من می ترسم عاقبت یه روز قمارت بکنم

من مثله شبای بی ستاره سرد و خالی ام

خب می ترسم جای عشق غصه رو یار تو کنم

تو مثله قصه پر از خاطره هستی .. نمی خوام

منه بی نشون تورو نشونه دارت بکنم

 

تو که بی قراره دیدن شبو ستاره ای

واسه دیدن ستاره بی قرارت بکنم

مثه دریا بی قراری نمی تونی بمونی

من چرا مثله یه برکه موندگارت بکنم

من مثه شبای بی ستاره سرد و خالی ام

خب می ترسم جای عشق غصه رو یارتو بکنم

تو مثه قصه پر از خاطره هستی .. نمی خوام

منه بی نشون تورو نشونه دارت بکنم

 

تو بگو .. خودت بگو

با تو بمونم یا برم

آخه من هیچ نمی خوام

که غصه دارت بکنم

 

 

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود!
مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه، به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود!
عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست،
پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن
تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق
چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟
عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد، مگر یک بار برای همیشه.
جام بلور، تنها یک بار می‌شکند
می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت
اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست
احتیاط باید کرد
همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز
بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند

من خوبـــــــــــم !

روزها هم همه دارند عبور می کنند به آرامی

نه چراغ قرمزی را رد می کنند.. نه تصادفی رُخ داده ..

باز هم می گویم من خوبم .. همه چیز هم عالیست

تنها

نمی دانم

از خدا که پنهان نیست

از شما چه پنهان

چند روزیست خنده هایم به گریه ختم می شود . . .

گریه هایم به سکوت

چند روزیست فکر می کنم خوشحالم

هیچ چیز کم نیست

فکر می کنم دیگر فکرِ هیچ چیز با من نیست

چند روزیست

روزهایم

روز

نیست

اما .. من خوبــــم . . .

تیک تیک ساعت ، دراین روزهای بلند بهــــاری



به رخ میکشد تنهایی و سوختن زمان را



و من هنوز امیدوار و منتظر



که شاید پاشنه خوشبختی روزی سمت من بچرخد



امـــا ...



طاقت میخواهد طاقت ، میفهمی ؟

بگیــر
دست هایمـــــــ را
تا زمستآن
از حافظه ی انگشتانم پاک شود ..

سلام روزگــــار...

چه می کنی با نامردی مردمان...

من هم ...

اگر بگذارند...

دارم خرده های دلم را...

چسب میزنـــم...

راستی این دل..

دل می شود ... ؟؟


من هم اسیر دام شدم بس نمی کنی؟

بی رحم من تمام شدم بس نمی کنی؟

من خسته از اشاره ی دستان مردمــم

رسوای خاص و عام شدم،بس نمی کنی؟


دلم تنگــــــــــه....




خودم تنها -تنها دلم
چو شام بی فردا دلم
چو کشتیه بی ناخدا
به سینه ی دریا دلم
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
تو شیشه ی مینا دلم
...

تو هم برو ای بی وفا
مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بی گانه شد
نمیخواهد دیگر تورا
نشان من دیگر مجو
حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پات
نمیخواهد دیگر تورا
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
تو شیشه ی مینا دلم




شابلون نمی خواهد
کشیـــدن دردهای یک زن . .
کافیست سَرِ ســطر بنویسی :
زنانگی ...!!!


....happy new year....


من فکر می کنم در غیاب تو

همه‌ی خانه‌های جهان خالیست

همه‌ی پنجره‌ها بسته است

وقتی که تو نیستی

من هم

تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین‌ام!